عزیزم.. میدونم الان واسه ی گلایه دیره...
میدونم ، نگاه خسته ات یه جای دیگه اسیره...
به خدا قسم میخوردی ، به همون عزیز جونت...
که دلم نمیشکنه باز ، پای کینه و جنونت...
واسه این قول و قرارات یه قدم جلو نذاشتی...
میبینی چه حالی ام من یه جو غیرتم نداشتی...
تازه داشت دلم میلرزیدواسه گریه ی شبونت...
نمیفهمه دل چی بوده واسه این کارا بهونت...
دلنوشته ای از قاصدک...
[ چهارشنبه 94/2/23 ] [ 4:7 عصر ] [ مهری هاشم زاده ]